به جست و جوی تو بر درگاه کوه می گریم، در آستانة دریا و علف.
به جست و جوی تو در معبر بادها می گریم در چار راه فصول ، در چارچوب شکستة پنجره ئی که آسمان ابرآلوده را قابی کهنه می گیرد . ………… به انتظار تصویر تو این دفتر خالی تا چند ورق خواهد خورد ؟ جریان باد را پذیرفتن و عشق را که خواهر مرگ است .-
و جاودانگی رازش را با تو در میان نهاد . پس به هیئت گنجی در آمدی: بایسته و آزانگیز گنجی از آن دست که تملک خاک را و دیاران را از این سان دلپذیر کرده است ! نامت سپیده دمی ست که بر پیشانی آسمان می گذرد متبرک باد نام تو! –
و ما همچنان دوره می کنیم شب را و روز را هنوز را
کلمات کلیدی: نوشته شده توسط به وبلاگ بیداران خوش آمدید(مانی) در سه شنبه 88 شهریور 31 ساعت 12:28 صبح | لینک ثابت | نظرات شما ()
|