چه بی تابانه می خواهمت ای دوریت آزمون تلخ زنده به گوری ! چه بی تابانه تو را طلب می کنم ! بر پشت سمندی گوئی نوزین که قرارش نیست .
و فاصله تجربه ئی بیهوده است .
بوی پیراهنت این جا و اکنون .-
کوه ها در فاصله سردند .
دست در کوچه و بستر حضور مأنوس دست تو را می جوید ، و به راه ْ اندیشیدن یأس را رج می زند .
بی نجوای انگشتانت فقط .- و جهان از هر سلامی خالی است
شاملو
کلمات کلیدی: نوشته شده توسط به وبلاگ بیداران خوش آمدید(مانی) در سه شنبه 88 شهریور 31 ساعت 12:28 صبح | لینک ثابت | نظرات شما ()
|